در آلمان دین بیشتر مورد بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. مثلاً شلایر ماخر برایش روانشناسی در مقایسه با الهیات امری درجه دو بود. با شروع قرن بیست و ترجمه آثار مکتب کلارک روانشناسی دین در آلمان رشد جدیای پیدا کرد.
ویلهلم وونت سنت دیگری از روانشناسی دین را بنیاد نهاد که مبتنی بود بر مشاهده و ملاحظه رفتار و عقاید ً دینی اقوام و گروه ها و نه وما افراد. در اتریش زیگموند فروید به تحلیل و تبیین دین از دیدگاه روانکاوانه پرداخت که در این نوشتار دیدگاه فروید درباب دین را مخنصرا میآورم.
زیگمونـد فرویـد (56 - 1939)روانشـناس مـشهور اتریـشی اسـت کـه بـه رغـم بی دینی اش، به تبیین دینداری توجه خاصی دارد. به نظر او، منشأ دیـنْ نـاتوانی انـسان در مقابله با نیروهای طبیعت در بیرون از خود و نیروهای غریزی درون خویش اسـت. دیـن در مراحل اولیه ی تکامل انسان به وجود آمده است؛ یعنی در هنگامی که بـشر هنـوز قـادر بـه استفاده از خرد خود در مقابله با این نیروهای بیرونی و درونی نبود و می بایست یـا آن هـا را سرکوب یا به کمک نیروهای مؤثر دیگر مهارشان میکرد. بدین گونه به جای مقابله با آن هـا به وسیله ی خرد، از ضد انفعالات» و دیگر نیروهای عـاطفی کمـک گرفـت. وظیفـه ی ایـن نیروها سرکوبی و به زیرآوردن نیروهایی است که بشر قدرت مقابلـه ی منطقـی و عقلانـی بـا آنها را ندارد
در این فراگرد، انسان چیـزی را در خـود پـرورش مـی دهـد کـه فرویـد آن را تـوهم» مینامد. از آنجا که انسان با نیروهای رام نـشدنیِ خطرنـاک و ناشـناخته در درون و بیـرون خویش درگیر است، تجربه ی دوران کودکی اش را به همان شکل خود، به خـاطر مـی آورد و به عقب حرکت می کند (واپسگرایی)؛ زیرا در آن زمان از حمایت پدر برخوردار بوده که بـه نظر آن کودک، دارای خرد و دانش و قدرتی والاست. پس میتواند با اطاعـت از دسـتورهای او، محبت و حمایتش را جلب کند.
بنابراین دین به عقیده ی فروید، تکرار تجربه ی کودکی اسـت: همـان طـور کـه کـودک میفهمد که با اتکا به پدر خود، ستایش او و ترس از او می تواند به مقابله با وضع ناامن خود بپردازد، انسان نیز به همین شیوه، با نیروهای خطرناک اطراف خویش به مقابله برمی خیزد. به همین سبب، منشأ مذهب را ناآگاهی بشر از علت علمی پدیده ها و ترس از آنها می دانـد
فروید دین را با تشویش های عصبی کودکان مقایـسه مـیکنـد: بـه نظـر او، دیـن یـک بیماری عصبیِ جمعی است که معلول وضـعیتی اسـت مـشابه آنچـه بیمـاری عـصبی را در کودکان به وجود میآورد. هدف فروید از بررسی ریشه های روانشناسانه ی دین، پاسخگـویی به این سؤال است که چرا مردم ایده ای درباره ی یک خدا به نظم کشیدند. البته واکاوی او از این حد فراتر رفته است؛ زیرا مدعی است چنانچه ثابت شود مفهوم خدا تـوهمی مبنـی بـر خواهشهای انسانی است، غیر واقعی بودنش نیز آشکار می شود
برگرفته از مقاله ی: بررسی و نقد دیدگاه اریک فروم، در باب گرایش انسان به دین. حسین اترک-طاهره قشقایی
درباره این سایت